اولین سروده ی دست و پا شکسته ی من...:
"اینجا برای از تو نوشتن، هوا کم است..."
اینجا برای گفتنِ از تو، هم صدا کم است...
آخر نمی شودکه بگویم ز تو، ز ماه،
جایی که هست زندگی، اما خدا کم است...
من مانده ام: چگونه به درگاهت آمدم؟!...
اینجا هر آنچه هست، فقط رهنما کم است...
من یک بغل گناه و غمِ در نگاه تو...
شرمندگی برای غم ماجرا کم است...
تو آن قَدَر کریم و لطیفی و مهربان،
حتی برای وصف تو، این واژه ها کم است...
+ خودم بر ضعف های بسیارش واقفم...
اما چه کنم که دل می گوید اما قلم نمی نویسد؟!!
راستش نمی خواستم این خطوط را در منیبـــــــ بگذارمش،
اما دیدم تنها شما دوستان هستید که می توانید در بهتر شدن اولین شعر که نه، اولین خط خطی، یاری ام کنید...
چشم به راهم...؛
یا حق.
بعد التحریر:
دوستانی که در گذشته خوانده اند و نظر دادند! در بهمن ماه اصلاحیه زدیم!
- ۹۲/۱۰/۲۶