المرأةُ رَیحانَة
چشم به راه | جمعه, ۲۶ مهر ۱۳۹۲، ۰۹:۰۴ ق.ظ |
۱ نظر
نظرتون در مورد این گفتگو چیه؟!!
مکان: متروی تهران-کرج
زمان: بیست و سی دقیقه شب
توصیف فضای حاکم بر گفتگو:
مترو شلوغه و صدا به صدا نمی رسه. تهویه خاموشه و از معدود پنجره کابین ها، هوایی میره و میاد. دست فروش ها غوغا به پا کردند و هرکس بدنبال تبلیغ جنس خودش هست تا بلکن دستی به جیبی بره و خریدی کنه. چهره ها از خستگی و بی حوصلگی آویزونه و من موندم که این مترو پس چرا نمی رسه؟!
خانم خسته اول که به زور خودشو روی صندلی نگه داشته: مادربزرگم بهم میگه اگه مُردی هم کارتو ول نکن! شوهرت کتکتم زد، کارتو ول نکن! بگو هرجوری هست، من به کارم ادامه میدم!
خانم خسته دوم که دست راستش رو گذاشته روی صندلی من و جوری لم داده که من خودمو چسبوندم به شیشه، مبادا روی من بیوفته: آره بخدا راست میگه! چیه برای 1000 تومن باید دستتو دراز کنی جلوی شوهرت و منتشو بکِشی!
بعد از گذشت دقایقی...
خانم خسته اول: شام هم نداریم. شام امشبو چیکار کنم؟!
خانم خسته دوم: بیکاری؟ جمعه غذا بپز برای کل هفته بذار تو فریزر!
خانم خسته اول: شوهرم غذای فریز شده دوست نداره آخه!
خانم خسته دوم: آخی!! الهی...!