چشم به راه | سه شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۰ ب.ظ |۲ نظر
آمدی چونان ستاره ای تابناک بر صفحه ی سیاه روزگار...
و تو آنقدر الهی منظر و آسمانی مرتبت بودی که حتی خاک نشینان دلبسته به خاکی، چون ما، با همین چشم های غبارگرفته مان، آسمانی ودنت را دیدیم و بل حس کردیم با دل و جان...
و سبب، همین پاکی بود که تو، تنها تا پایان رسالتت زمین و زمینیان را تاب آوردی... و ناگهان رفتی... نه! تو بازگشتی...
تو روح خدابودی.. جایت که روی خاک نبود!... و برعکس ما زمینی ها،بر آسمان ها قدم می نهادی و چشمانت خدایی ترین تصویر عالم بود... تویی که فقط خدا را دیدی، او را خواستی و برای او قدم برداشتی...
... و آن روز که رفتی، همگان دیدند که چه انبوهی از شیفتگان خدایی بودنت، در هجر تو چون داغ پدر هایشان بر سر و سینه می کوفتند... آن ها به حقیقت، گمشده ی خویش را در چشم ها و نگاه دلربای تو یافته بودند و به تحقیق همه در قلب هایشان تو را پدر خویش می دانستند... پدری که تک تک آن ها خود را مدیونش می دانستند، بیش از هر پدر دیگری... چرا که انان را از ظلم و ستم دیوان رهایی بخشیده بودی...
و چه زود و ناگهان روح هدا پرکشید و به جایی بازگشت که از همان جا بود... او منت خدا بود بر سر ما، و به سوی خدا بازگشت... روح خدا بود در کالبد آدمی... که رفت و ما را بامشتی عکس و انبوهی خاطره و دنیایی غم، تنها گذاشت...
پ.ن: و یادگار او در قلب های آن فرزندان، ارزش هاست و انقلاب و البته رهبرمان... که باید چون چشم مراقبشان بود...