چشم به راه | پنجشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۰۸ ب.ظ |۳ نظر
للحق
طرح نوشت : در گیر و
دار تعلیق غنی سازی و هیاهوی کسل کننده ی این روزها، رفتن که نه! رسیدن حسین نصرتی
به کمال، آرامم کرد. حالا بگذار جماعت ترسو، چوب حراج بر دست رنج مصطفای شهید
بزنند. چه باک؟ یوم العیار موعود در پیش روست. بگذار شیخ حقوق دان و
اصولگرایان مدعی همچنان در تقابل سیاست زده شان، نهضت جهانی اسلام را فراموش کنند!
اما حسین نصرتی ها خوب می دانند که غایت نهایی ما در قدس رقم خواهد خورد. و از همین
روست که به شامات و دیگر بلاد کوچیده اند.
هنگامی که ذر، پسر ابوذر غفاری از دنیا رفت، ابوذر کنار قبرش نشست و با چشمی گریان و دلی سوزان چنین گفت: «ای فرزندم! خدا تو را بیامرزد که تو نیکو فرزندی بودی. من از تو خشنود بودم، ولی سوگند به خدا! مرگ تو مرا در هم نشکست؛ زیرا به کسی غیر خدا دل نبسته ام و به کسی نیاز ندارم. اگر ترس و وحشت قبر نبود، دوست داشتم به جای تو بخوابم. ای فرزندم! بدان که فراق تو مرا به گریه نینداخته است و سوگند به خدا! برای جدایی تو گریه نمی کنم، بلکه گریه ام برای این است که هنگام مرگ و پس از آن به تو چه گذشت. ای پسرم! در پاسخ پرسش بازخواست کنندگان چه گفتی و آنها با تو چه گفتند؟
خدایا! آنچه از حقوق پدری بر پسرم واجب کرده ای، آن را به او بخشیدم! تو هم از حقوق خود بر او بگذر»