چشم به راه | چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ |۲ نظر
چشمان سامرا از بغض هاى جارى، تمام شدنى نیست.
التهاب و داغدیدگى، به فراخور این غم در کوچه هاى شهر بیداد مى کند.
باد نوحه گر، گذارش به نخل هاى گیسوپریش مى افتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق
شده اند. دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده تر از
همیشه، شعله هایش را مى پراکند. مدت ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر
چنگال اختناق مى دید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایى مى یابد؛ با این
حال در این رهایى شاد نیست و دیگر جمال دل آراى عسکرى را نمى بیند. این خانه شاد
نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه طلب را مى شنود؛ درست همان گونه که بنى امیه در
عاشورا مى خندیدند. شانه هاى شیعیان، بوى غربت سامرا مى دهد. تمام سرمایه امروز
شیعه، همین بوسه هاى دل سوخته است که براى باغ خزان زده سامرا، گل هاى تسلیت آورده
اند....