چشم به راه | دوشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۰۶ ق.ظ |۰ نظر
من از این شهر امید، شهر توحید که نامش مکه است ، و غنوده است میان صدفش کعبه پاک ، قصه ها میدانم .، دست در دست من اینک بگذار، تا از این شهر پر از خاطره دیدار کنیم .، هر کجا گام هى در این شهر، و به هر سوى و به هر چشم انداز، که نظر کرده و چشم اندازى ، میشود زنده در اندیشه ، بسى خاطره ها.
یادى از هاجر و اسماعیلش ، مظهر سعى و تکاپو و تلاش ، صاحب زمزمه زمزم عشق ، یادى از ابراهیم ، آنکه شالوده این خانه بریخت ، آنکه بت هاى کهن را بشکست ، آنکه بر درگه دوست ، پسرش را که جوان بود، قربانى برد.
یادى از ناله جانسوز بلال ، که در این شهر، در آن دوره پرخوف و گزند به احد بود بلند، یادى از غار حرا، مهبط وحى ، یادى از بعثت پیغمبر پاک ، یادى از هجرت و از فتح بزرگ ، یادى از شعب ابیطالب و آزار قریش ، شهر دین ، شهر خدا، شهر رسول ، شهر میلاد على علیه السلام ، شهر نجواى حسین ابن على علیه السلام در عرفات شهر قرآن و حدیث ، شهر فیض و برکات ...، و بسى خاطره از جاى دگر، شخص دگر....، بانگ توحید که در دشت و فضا مى پیچد، موج لبیک که در کوه و هوا مى غلطد، طور سیناى مسلمانان را، جلوه گر مى سازد، چه کسى جرات این را دارد، که در اینجا سخن از من گوید؟!
من و تو رنگ ز رخساره خود مى بازند، همه ما مى گردند، همه او مى گردند، پهندشت عرفات ، جلوه گاهى است که در آینه اش ، چهره روشن و حدت ، پیداست ، همه در زیر یکى سقف بلند آسمانى نیلى ، به مناجات و عبادت ، مشغول ، اشک در دیده و غم ها به دل و بار گناهان بر دوش ، همه در گریه و در راز و نیاز، جامه اى ساده و یکسان و سفید، جامه اى ضد غرور، همه بر تن دارند. همگى در سعى اند، یا که در حال طواف ، گرد این خانه که از روز نخست ، بهر مردم شده در مکه بنا، وطن مشترکى چون مکه ، نتوان یافت به هیچ آئینى .
امتیازات نکوهیده در این شهر و حریم ، به مساوات مبدل گشته است .
این مراسم که در این خانه بپاست ، رمزى از شوکت و از تقویت آئین است ، جلوه اى از دین است .
حاجى اینجا همه او مى بیند، نام او میشود، فیض او مى طلبد، با شعار لبیک ، پاسخ دعوت او مى گوید، غرق در جذبه پر شور خداست ، قطره اى از دریاست ، و... خسى در میقات ...