علائم مومنان در کلام حضرت علی (ع)/2
«فیکون افتقارک علیهم فی لین کلامک و حسن وجهک»؛ با داشتن روحیه نیازمندی، کلامت نرم و رویت گشاده میشود.
همان طور که انسان اگر از کسی چیزی بخواهد و احساس احتیاج کند، هم سخنش نرم میشود و هم چهرهاش باز و شکفته میشود. همچنین است اگر در دلت استغنا از ناس هم باشد، زیرا:
«فی نزاحه عرضک و بقا عزک»؛ آبرویت وعزتت را حفظ کنی .
در این روایت، جنبههای اجتماعی مورد نظر است. اما در بُعد معنوی امام باقرعلیه السلام میفرماید:
«ثلاثة هن فخر المومن و زینة فی الدنیا والاخرة» ؛ سه چیز افتخار و زینت مومن در دنیا و آخرت است.
«الصلوة فی آخر اللیل» ؛ نماز در آخر شب؛
«و یأسه مما فی ایدک الناس» ؛ مایوس بودن از آنچه در دست مردم است. کنایه از استغنا از مردم است؛
«و ولایة الامام من آل محمد» (1) ؛ و پذیرش ولایت و امامت ائمه اطهار علیهم السلام.
حال تصور شود آنچه در دست دیگران است، در اختیار کسی باشد، چه فایدهای برای شخص به بار میآورد اهل دنیا همه همتشان این است که بهتر بخورند و شهوترانی کنند و یک حیوان تمام عیار شوند. اما مومن چگونه است مومن دنیا را مزرعهای برای جهان دیگر میداند. امام حسین علیه السلام فرمودند:
«ابن آدم انک لم تزل فی دم عمرک منذ سقطت من بطن امک» ؛ ای فرزند آدم، از روزی که از بطن مادر خارج شدهای، عمرت در حال نزول و سقوط است .
«فخذ مما فی یدیک لا بین یدیک فان المومن یتزود» ؛ مومن در این دنیا برای سفرش زاد و راحله تهیه میکند.
اما کافر چه سرنوشتی دارد.
«فو الکافر یتمتع» ؛ پس کافر در کشتزار طبیعت میچرد.
البته مومن و کافر هر دو، از دنیا بهرهمند میشوند اما نگرش این دو، به دنیا مختلف است.
از نظر مومن دنیا ابزار برای تحصیل آخرت است اما کافر به دنیا به عنوان هدف و غایت مینگرد.
«ولا یصرف اللعب حکمة» ؛ مومن از کارهای بیهوده دوری میگزیند، به دلیل بینش حکیمانهای که دارد.
این معنا در صورتی است که حکم را به معنی حکمت بگیریم. اما میتوان آن را به معنای قضاوت هم گرفت . یعنی امور دنیوی قضاوتهای وی را تغییر نمیدهد. مومن به حق حکم میکند و دنیا او را از حق بازنمیدارد.
«ولا یطلع الجاهل علمه» ؛ و مرد نادان به دانشش پی نبرد. این معنا در روایتی دیگر آمده است:
«کلم الناس علی قدر عقولهم» (2) ؛ با مردم به مقدار فهمشان تکلم کنید.
سیره انبیا و اولیا این بود که وضع مخاطب را در گفتن حقایق در نظر میگرفتند، چون در غیر این صورت، هم علم ضایع میشد و هم مخاطب. کسی که قابلیت و ظرفیت ندارد، ممکن است با شنیدن حقیقت به گمراهی و ضلالت بیفتد. برخی در این روایت، جاهل را به کسی که علمش اندک است، اطلاق کردهاند. بعضی هم غرض از جاهل را در این روایت، مخالفان ائمه علیهم السلام گرفتهاند و مسئله «تقیه» را مطرح کردهاند.
البته معنای دوم بعید است و مراد همان معنای اول است.
«قوال عمال عالم حازم» ؛ بسیار گوینده عمل کننده است، دانشمندی دوراندیش است.
در اینجا به نسبت میان قول و عمل در مومن اشاره شده است. آنچه را که از نیکی میگوید، خود به آن عامل است. «حزم» به معنی دوراندیشی و هوشیاری است. مومن حساب شده کار میکند. مومن آن نیست که تسبیحی در دست بگیرد و برود و گوشهای بنشیند و ذکر بگوید. مومن در روایات چنین توصیف نشده است. این چنین کسی، تنبل است و فریب شیطان را خورده است.
«لا بفحاش ولا بطیاش» ؛ ناسزاگو و سبک نیست .
فحش به معنای از حد گذراندن بدی است. «فحش» یعنی بدی زیاد کرد، و وقتی به کلام و الفاظ تعلق میگیرد به معنای بدزبانی است .
«طیاش» به انسان سبکی گویند که قدرت تصمیمگیری در امور ندارد. این معنا خیلی ظریف است. آدم طیاش همواره در تردید و دودلی است. اما مومن فکر میکند. تدبیر به خرج میدهد و تصمیم میگیرد. برخی از افرادی که دائما در مسائل ریز و درشت زندگی استخاره میکنند، مصداق این حالت هستند.
«وصول فی غیر عنف» ؛ مومن معاشرتی است بدون زحمت .
وصول به کسی گویند که زیاد معاشرت میکند اما در معاشرت مراقب است که افراد را در زحمت و تعب نیندازد.
اصولا در باب صله ارحام، بهترین صله رحم، دستگیری از ارحام است والا رفتن و مزاحمت «صله» نیست. امام رضا علیه السلام فرمودهاند:
«صل رحمک و لو بشربة من الماء» (3) ؛ صله ارحام کن اگر چه به دادن شربتی از آب .
«و افضل ما توصل به الرحم کف الاذی عنها» (4) ؛ و با فضیلتترین چیزی که با آن میتوان صله رحم کرد، این است که ارحام را آزار ندهی .
«بدول فی غیر سرف» ؛ اهل بذل و بخشش است بدون آنکه به اسراف دچار شود.
برای روشن شدن روایت، توضیح مطلبی ضروری است. به بخل که «اقتار» هم گفته میشود، نقطه مقابل اسراف است. بخل، صفت شخصی است که در جایی که واجب است مصرف کند، نمیکند. اسراف مصرف مواهب الهی است در جایی که لازم و شایسته نیست .
حد وسط اسراف و اقتار، جود و سخاوت است. سخاوت ملکه انسانی است که مواهب الهی را در جایی که لازم است و سزوار، خرج میکند.
بعضی فکر میکنند کسی که بریز و بپاش دارد، انسان سخاوتمندی است. در حالی که چنین نیست و برای تشخیص سخاوت از اسراف باید موقعیت، موارد، مقدار و ضرورت مصرف ملحوظ گردد. امام هشتم علیه السلام در ضمن روایتی فرمودهاند که انسان به کمال ایمان نمیرسد مگر آن که در وی سه خصلت باشد:
«التفقه فی الدین» ؛ دین شناس باشد.
«و حسن التقدیر فی المعیشة» ؛ در معیشت و زندگیش، اهل اندازهگیری باشد.
«والصبر علی الرزایا» (5) ؛ در گرفتاریها صابر باشد. حال ممکن است سئوال شود که موارد مصرف و محل شایسته برای انفاق کجاست پاسخ را باید از فقه جویا شد. و ابتدا باید از واجب النفقه شروع کرد.
امام رضا علیه السلام فرمودند:
«صاحب النعمة یجب ان یوسع علی عیاله» ؛ کسی که خداوند به وی نعمت مادی داده واجب است که بر خانوادهاش وسعت و توسعه دهد.
این وجوب، وجوب استحبابی است. متاسفانه، برخی به نام ریاضت و خودسازی بر خانواده خود تنگ میگیرند. مقدس بازیها گاهی به چنین انحرافاتی منجر میشود. آدمی نمیفهمد که دارد به سوی جهنم سیر میکند. گاهی هم بعضی فقط خود و خانوادهشان را میبینند و از دیگران غافلند، این هم درست نیست. باید در انفاق، هر کس به وضع مالی خویش نظر کند و مطابق با درآمدش انفاق کند.
«لا بختال ولا بغدار» ؛ نیرنگ باز و حیله گر نیست .
«ختل» در لغت، زشتترین حیلهها را گویند. «ختال» هم به معنی فریب دادن است. اهل لغت میگویند «ختل رعت الصید»؛ یعنی گرگ پنهان شد تا فریب دهد. معنی روایت این است که مومن نسبت به مومنان، مکر و حیله نمیکند.
«غدار» هم نیست. غدار به معنی پیمان شکن است. پیمان شکنی هم ریشه در حیله و مکر دارد. البته مکر کردن در جنگ واجب است و مومن باید زیرک باشد. در تاریخ نوشتهاند وقتی مسلم بن عقیل در خانه هانی بود، عبیدالله به عیادت هانی آمد. هانی به مسلم گفت از پشت پرده بیرون بیا و عبیدالله را به قتل برسان .
عبیدالله آمد و رفت و مسلم او را نکشت. وقتی مورد اعتراض واقع شد، فرمود، ما در صحنه جنگ نبودیم و من این عمل را با مروت سازگار ندانستم . به تعبیر ما، این کار نامردی بود.
«ولا یقتفی اثرا ولا یخیف بشرا» ؛ مومن در جستجوی عیوب مردم نیست و بر هیچ کس ستم نکند.
کسانی که عیبجو هستند از نظر روایات، از ایمان خارج میشوند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
«ادنی ما یخرج به الرجل من الایمان ان یواخی الرجل علی دینه فیحصی علیه عتراته و زلاته لیعنفه بها یوما ما» (6) ؛ نزدیکترین کاری که شخص را از ایمان خارج میکند نزدیکی شخص به مومن برای جستجو از عیوب ایشان است، برای آن که مدرک و مستندی از ایشان برای کوبیدنش داشته باشد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودهاند:
«یا معشر من اسلم بلسانه و لم یخلص الایمان الی قلبه لا تزموا المسلمین» ؛ ای کسانی که به زبان اسلام آوردهاید و در قلبتان وارد نشده است، مسلمانها را مذمت نکنید.
«ولا تتبعوا عوراتهم» ؛ و لغزشهای آنها را جستجو نکنید.
«فانه من تتبع عوراتهم تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه ولو فی بیته» (7) ؛ هر کسی جستجو کند عیوب دیگران را، خداوند جستجو میکند عیوب او را و کسی را که خدا جستجو کند عیوبش را، رسوایش میگرداند اگر چه در درون خانهاش باشد.
«رفیق بالخلق» ؛ با نرمی برخورد میکند. روحیه نرم دارد و با خلق با لطافت برخورد میکند.
مومن دشمن ساز نیست. غلظت و خشونت ندارد. در «وسایل الشیعه» در باب «مدارا با مردم»، روایاتی بسیاری در این باب موجود است. پیامبرصلی الله علیه و آله فرمودند:
«مداراه الناس نصف الایمان» (8) ؛ مدارا کردن با مردم نیمی از ایمان است.
در روایت «ناس» که عام است و اختصاص به مسلمان و مومن ندارد آمده:
«الرفق بهم نصف العیش» (9) ؛ برخورد نرم با مردم نصف زندگی است. در این روایت به زیبایی، هم به جنبه معنوی وهم مادی، اشاره شده است. هم نصف ایمان تامین میشود هم نصف معیشت دنیوی . در نقطه مقابل فرمودهاند:
«الانقباض من الناس مکسبة للعدواة» (10) ؛ تنگ نظری با مردم وسیله کسب دشمنی است .
این روایات با آنچه قرآن در نسبت ارتباط مومن با مومنان، منافقان و کفار مطرح میکند منافاتی ندارد. این روایات از بُعد اخلاقی مدنظر است و آیاتی همچون؛ «اشداء علی الکفار رحما بینهم» ، مصداق مسائل حقوقی است. مثلا اگر در مسئلهای حقوقی، طرف تو مومن باشد با رفق و محبت و گذشت و اگر کافر بود، با غلظت و خشونت برخورد کن .
«ساع فی الارض» ؛ کوشش کننده است در زمین .
مومن اهل کار و تلاش است. دلبستگی مومن به خدا وی را از کار بازنمیدارد. برعکس، ایمان، انسان را به تلاش وامیدارد. از طرفی مومن خودخواه نیست و صرفا برای خود تلاش نمیکند، بلکه برای جامعه میکوشد. در جمله بعد به این مطلب اشاره میفرمایند:
«عون للضعیف، غوث للملهوف» ؛ کمک کار ضعیف و پناه بیکسان است.
«ولا یهتک سترا ولا یکشف سرا» ؛ مومن پرده در نیست و اسرار مردم را افشا نمیکند.
«ستر» به معنی پرده و هتک به معنای دریدن است. مومن نه پرده را میدرد و نه پرده را بالا میزند. مسئله «هتک» در روابط اجتماعی موضوعی با اهمیت است. گاهی به قصد اصلاح ناخواسته، افساد میکنند. مکرر گفتهام که محور تربیت، پردهداری است نه پردهدری .
خلق مومن، خلق الله است. خدای تعالی پردهدر نیست و مومن که با حق تعالی پیوند خورده است، متصف به صفات اوست، بنابر این پردهدری نمیکند.
مومن، «ستارالعیوب» است نه «کشّاف العیوب». در روایتی با سندی بسیار عالی، شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد: «عورة المومن علی المومن حرام» ؛ عورت مومن بر مومن حرام است .
حضرت فرمود: بله . از حضرت سئوال کرد مقصودتان از عورت پایین تنه است؟
قال «لیس حیث تَذهب فِکرُک» فرمودند آن طور که فکر کردی نیست. سپس حضرت فرمودند: مقصودم از حرمت عورت مومن، حرمت افشای اسرار مومن است .
خوار کردن مومن، آدمی را از ولایت خداوند خارج و در سایه ولایت شیطان قرار میدهد. مفضل میگوید حضرت صادق علیه السلام به من فرمودند:
«من روی علی مومن روایة یرید بها شینه و هدم مروته من اعین الناس، اخرجه الله من ولایته الی ولایة الشیطان»؛ اگر کسی از مومنین چیزی نقل کند که وی را خوار و سبک و پیش مردم کوچک کند، خداوند او را از ولایت خویش خارج میکند و در ولایت شیطان قرار میدهد.
یعنی، تو لیاقت نداری که من خدا حاکم بر تو باشم . جالب است بدانیم که شیطان هم وی را نمیپذیرد.
«فلا یقبله الشیطان.» (11)
گاهی مسئله عیب هم در کار نیست. مومنی است که اهل یک سنخ عبادات است و نمیخواهد دیگران بفهمند.«اضاعة السّر» مطلق است.در روایتی امام کاظم علیه السلام فرمودند:
«المجالسُ بالامانات» (12) ؛ مجالس خصوصی در حکم امانات است.
یعنی اگر در مجلسی چند نفر مومن سخن خصوصی با یکدیگر میگفتند، نقل آن صحیح نیست .
مومن خیر برادرش را میگوید و سّرش را مستور میکند. یعنی مومن اصولا خوبیهای مومن را میبیند و زشتیها را میپوشاند. در روایات متعدد آمده است که خداوند عملی را از مومن مینگرد و به ملائکه مباهات میکند اما هیچ گاه در برابر عمل زشت مومن، فرشتهها را خبر نمیکند که بیایید نگاه کنید.
«کثیر البلوی، قلیل الشکوی» ؛ ابتلائات مومن زیاد است ولی شکایت و گلایهاش کم است.
«ان رای خیرا ذکره و ان عاین شرا ستره» ؛ اگر عمل خیر و پسندیدهای را ببینید آن را متذکر میشود، اما کارهای زشت و ناپسند را بازگو نمیکند.
«یستر العیب و یحفظ الغیب» ؛ عیب را میپوشاند و حفظ غیب میکند.
به اعتقاد من، حفظ غیب این است که در غیاب مومن، بیشتر احترامش را حفظ میکند.
«یقیل العثرة» (13) ؛ خطاها را نادیده میگیرد.
«اقاله» به معنای برگرداندن است. در فقه، در باب بیع، میفرمایند طرفین میتوانند معامله را اقاله کنند، یعنی معامله را به هم بزنند. در اینجا امیرالمومنین علیه السلام جنبه اخلاقی بدان دادهاند. میفرمایند اگر خطایی نسبت به مومن شد، اقاله میکند یعنی نادیده میگیرد. انگار چیزی نشده و وضع به حال اول خود است.
«و یغفر الزلة» ؛ پوزش پذیر است.
مومن نه تنها خطاها را اقاله میکند که اگر شخصی عذرخواست، فورا میپذیرد. در وصایای پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است: «من لم یقبل من متنصل عذرا صادقا کان او کاذبا. لم ینل شفاعتی» (14) ؛ اگر کسی عذرخواهی کسی را چه راست و چه دروغ نپذیرد، شفاعت من شامل حالش نمیشود.
چه رابطهای میان شفاعت و پذیرش عذر در این دنیا است .
انسان در این عالم باید نمونهای از صفات و افعال الهی را نشان بدهد. بزرگی از وارستگان به من میفرمود فلانی من هر شش ماه یک بار، تمام کسانی را که به من بدی کردهاند اما من نمیدانم، عفو میکنم .
یک وقت بحث عذرخواهی است که غالبا این چنین است اما مطلب آن بزرگ، فوق این مطلب است. افرادی به انسان تعدی کردهاند و برای عذرخواهی هم نیامدهاند لکن او همه شان را بخشیده است. اما چه نفعی عاید اولیاء از عذرخواهی میشود.
این افراد قادرند روز قیامت سخن بگویند. زبان حالشان این است که خدایا من که بنده بودم، گذشت کردم تو هم که خالق من هستی از من بگذر. یعنی یک نمونه از صفات الهی را در عالم بارز کرده است و لذا حق تعالی درخواستش را رد نمیفرماید.
«لا یطلع علی نصح فیذره ولا یدع جنح حیف فیصلحه» ؛ به نصیحتی آگاه نشود که آن را رها کند و هیچ کجروی را اصلاح نکرده نگذارد.
معنای دیگر این است که ممکن است اصلا جرمی از مومن صادر نشود تا محتاج اصلاح شود.
«امین رصین تقی نقی زکی رضی یقبل العذر» ؛ امین با وفا، پرهیزکار پاکدامن، بیعیب، پسندیده نسبت به مردم و خدا و عذرپذیر است.
مومن در جامعه به گونهای رفتار میکند که مردم به او اعتماد میکنند. «رصین» است یعنی، در همه چیز یا در امانت داریش محکم است. تقی است و از آلودگیها مبراست. نقی است. چه بسا نقی اشاره به ذمائم اخلاقی است. نه تنها تقی است یعنی، افعالش به معصیت آلوده نیست که ملکاتش نیز آلوده به نفسانیات نیست. یعنی، اهل کبر و حقد و حسد و رذایل اخلاقی نیست .
«زکی» است یعنی، اهل تزکیه نفس است. در دو صفت تقی و نقی جنبه سلبی مطرح است و در دو صفت بعد، جنبه اثباتی است. تزکیه نفس، مومن را رشد میدهد. راضی است یعنی، رضایت خالق را جلب کرده است و مرضی است یعنی، هم خالق از او راضی است و هم خلق .
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم که در طریقت ما کافری است رنجیدن
مومن مطلب بالاتری میجوید. نه تنها نمیرنجد بلکه همواره خشنود است .
«رضی الله عنهم و رضوا عنه» آنقدر دلش با محبوب وابسته است که از تادیب محبوب، لذت میبرد.
به تعبیر آن عارف بزرگ:
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
او با اولیاء سر و کار دارد و آنها را هدف گیری کرده است. اگر چه این وادی، وادی دیگری است که بهتر است مکتوم بماند.
«و یجمل الذکر» ؛ مومن در وقت یادآوری مومن، زیبا توصیف میکند.
مومن آنگاه که میخواهد دیگران را توصیف کند، زیبا و آراسته وصف میکند.
«و یحسن بالناس الظن» ؛ گمانش به دیگران نیک است.
سوء ظن، بیماری است. بدگمانها معیوباند، در جامعهای که صلاح بر فساد غلبه دارد اگر کسی به برادر یا خواهر مومنش بدگمان شود این شخص بیمار روحی است. منشا سوءظن، جبن و حقارت نفس است. به دلیل ضعف نفس، شیطان در روح ضعیف نفوذ و او را وسوسه کرده و خواطر شیطانی را به او القا میکند.
مومن اهل حسن ظن به دیگران است و اجازه نمیدهد شیطان در زوایای روحش لانه کند.
دو جملهای که مولا فرمودند کاملا به یکدیگر مربوطند. آنگاه که یادآور دیگران است، با زیبایی یادآوری میکند و گمان نیک به دیگران دارد. وقتی که مومن در روابط اجتماعی از برادر یا خواهر مومنش ذکر جمیل داشت، پیوندهای اجتماعی وثیق و محکم میشود. اصولا مومن مقید و متعهد است که پیوندهای اجتماعی مومنان را تحکیم بخشد.
از نظر زبانی، خوب وصف میکند و از نظر درونی حسن ظن دارد. اساسیترین عامل حفظ هر جامعه حسن اعتماد عمومی است. ریشه این حفظ در حسن ظن است. به دلیل حسن ظن، اعتماد میکنیم و اگر اعتماد نباشد، در جامعه از هم میگسلد، مومن باید به روابط اجتماعی استحکام ببخشد و مسائلی همچون ذکر جمیل نمونهای از ایجاد حسن اعتماد عمومی است .
پینوشتها:
1ـ غررالحکم، ج 1، ص 145.
2ـ غررالحکم، ج 1، ص 176 .
3ـ غررالحکم، ج 4، ص 30 .
4ـ غررالحکم، ج 5، ص 387 .
5 ـ جامع الاخبار، ص 35 .
6 ـ غرر الحکم، ج 1، ص 356 .
7 ـ وسایل الشیعه، ج 9، ص 90.
8 ـ سوره آل عمران، آیه 129.
9ـ سوره انشقاق، آیه 6 .
10ـ بحار الانوار، ج 72 ، صص 110 تا 112.
11ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 521 .
12ـ نسخه بحارالانوار، «لاینکی» .
13ـ میزان الحکمه، ج 5، ص 552 به نقل از بحار، ج 69، ص 408 .
14- بحارالانوار، ج 73، ص 170.
منبع:
برگرفته از کتاب «کیش پارسایان»، درسهایی از آیة الله مجتبی تهرانی