.
| یا رفیق |
این روزها خیلی احساس تنهایی میکنم...
آنقدر که گاهی دلم به حال خودم می سوزد!
دور و برم شلوغ است، و به ظاهر خوشحالم؛
اما ته دلم راضی نیست...
دلم تنگ است...
...
دلم تنگ است برای تمام خوبی،
برای یکرنگی محض،
برای عاشق بودن و معشوق شدن بدون چشم داشت و بی هیچ غل و غش...
دلم تنگ است برای یک آسمان مهربانی...
این روزها دلم سخت تنگ است برای خدا....
دلم یک فرصت درست و حسابی می خواهد که از همه ببرم و یک راست بروم گوشه ای از مسجد جمکران جا خوش کنم... و آن جا، گوشه ای از صحن بنشینم و چشم در چشم آسمان، تمام شب را با او صحبت کنم...
دلم شدیدا خلوت دونفره با خدا را می طلبد...
تا با او بگویم از همه چیز... از مشکلاتم و از درگیری های ذهنی ام...
تا او،
یگانه گره گشای دردها،
آسوده ام کند، چون همیشه...
دلم میخواهد بیایم و بنشینم و ساعت ها فقط فکر کنم....
فکر کنم به آنچه دارم و ندارم،
و برای تمامی اش خدا را سپاس گویم...
دلم چندین ساعت و شاید حتی روزهایی نشستن و فکر کردن میخواهد،
بی هیچ دغدغه.....
دلم ساعاتی بی واهمه می خواهد،
برای آسودن...
و برای آرامش...
و برای با خدا بودن......
پ.ن: فراوان التماس دعا.