« نسبت بحث جهاد اکبر را با ماه مبارک رمضان خدمت شما عرض کنم، با یک کلمه از کلمات حضرت امام، به شما عرض میکنم که بله ماه رمضان، ماه جهاد با نفس است میفرماید همه دعوت شدید به ضیافتالله، همه مهمان خدا هستید و مهمانی به ترک است. یعنی ترک حالا یک چیزهایی، میشود مهمانی. مثل ترک خوردن و آشامیدن که میشود روزه مثلاً. بعد میفرماید اگر ذرّهای هوای نفس در انسان باشد، این به مهمانی وارد نشده است. یا اگر وارد شده است، استفاده نکرده است. امام میفرماید در واقع شرط ورود به مهمانی، این است که ذرّهای هوای نفس در وجود آدم نباشد. ذرّهای هوای نفس نباشد.
در روایات دارد میفرماید مبارزه کردن با هوای نفس، سختتر از این است که یک آدمی به تنهایی بخواهد یک شهری را فتح کند. از هر طرفی میزنندش، با هو کردن داغونش میکنند، چه برسد بخواهند بزنندش. میخواهد برود یک شهر را فتح کند یک نفره. بابا! یک شهر را باید یکی از آنطرف بفرستی، یکی را از اینطرف بفرستی، نقشه بکشی، بعد بروی...، کار دارد.
این یک تنه میخواهد یک شهری را فتح کند، خیلی کار سختی است آنوقت ائمۀ معصومین میفرماید سختتر است، مبارزه با هوای نفس، مبارزه...، جهاد با نفس سختتر از یک همچین شرایطی است. که اصلاً یک همچین شرایطی را ما نمیتوانیم تصوّر کنیم.
آنوقت حضرت امام میفرماید کسی ذرّهای هوای نفس داشته باشد، وارد این مهمانی نشده. ما دوست نداریم اینجوری بشود. بعد میفرماید تمام این مفاسدی که در عالم حاصل میشود، برای این است که در این ضیافت وارد نشدند یا اگر وارد شدند استفاده .
ببینید! حالا شما بگویید ماه رمضان ماه عبادت است یا ماه مبارزه با هوای نفس. اگر ماه عبادت است، ماه قرآن است، ماه روزه است، ماه نماز است، ماه مناجات است، چرا شما میفرمایید ذرّهای کسی هوای نفس داشته باشد، وارد این ماه نشده. هوای نفس، چه ضربهای میزند به عبادت؟ به حال خوش انسان؟ چی هست هوای نفس؟ این در تناسب ماه رمضان و جهاد با نفس.
محبّت اهلبیت را برای چی نیاز داریم، چرا اینقدر فرمودند محبّت اهلبیت لازم است؟
فدایتان بشوم! قرار ما روز قیامت. من حرف آخر را همین اول بزنم معطلت نکنم. آخر آخرش چی میخواهی بگویی؟ میخواهم بگویم هیچ عاملی مثل محبّت اهلبیت عصمت و طهارت، آدم را کمک نمیکند در اینکه آدم هوای نفسش را زیر پایش بگذارد. ابرقدرتترین عامل این است، حالا برو بگرد؛ ترس از عذاب الهی، شوق به بهشت. حالا اگر پیدا کردی سلام ما را هم برسان. ایمان به خدا، قیامت، حساب و کتاب، خب انشاءالله که موفق باشید، باشد ما که حرفی نداریم.
ولی فقط بهت بگویم، بچهها آن لحظهای که از جا کَنده میشدند از جانشان میگذشتند، آن لحظهای بود که پای روضۀ حضرت زهرا تصمیم میگرفت پشت پیراهنش بنویسد، بنویسد میروم انتقام سیلی مادرم فاطمۀ زهرا را بگیرم، دیگر خالص میرفت بقیهاش را. یک روضه برایش خوانده بودند، حسابش را رسیده بودند.
آن لحظههایی که داری خودت را تقویت میکنی در محبّت اهلبیت، آن لحظههای نورانیای است که آماده میشوی برای اینکه یک لحظه شب عملیات دستت را بگیرند، شب عملیات مبارزه با هوای نفس هم شب عملیاتی است برای خودش. و آنهایی که جبهه را تجربه کردند، هیچکسی مثل فاطمۀ زهرا(س) بچهها را کمک نکرده، بگذارید شب اول جلسۀمان روز اول ماه رمضان، برویم درِ خانۀ حضرت زهرا(س).
اگر من خودم خیلی بیچاره نبودم، خیلی محتاج نبودم، شاید اینجوری مستقیم درِ خانۀ حضرت نمیرفتم، ولی مهمانی شروع شده، ما هم لباسهایمان آلوده است. مادر باید بیاید لباس بچههایش را عوض کند. دیگر وقتی مهمانی میشود مادر نمیایستد بگوید بچه! تو لباست را کثیف کردی، مسئولیتش پای خودت است، برو.
مادر بیشتر از بچه نگران آبروی بچۀ خودش است. لباسش را عوض میکند، سر و صورت بچهاش را میشوید، کثیفیهای بچهاش را میگیرد، بعد بچهاش را با لبخند تحویل مهمان میدهد میگوید ببینید چقدر بچۀ من زیباست.
در این عالم یک نفر هست میتواند امشب لباس قشنگ به ما بدهد آن هم فاطمۀ زهرا(س) است. یک نفر، آن دلسوزیای که حضرت دارند. آن عاطفهای که حضرت دارند. از آن صدای ضجّهای که بین در و دیوار زد معلوم بود که چقدر این مادر دلسوخته است و هوای بچههایش را دارد. یک نفر.
آن ضجّهای که میکشد، آن فریادی که میکشد، میگفت طوری آمد، وقتی علی را داشتند میبردند طوری آمد ناله زد همۀ مردم مدینه شنیدند، یک خانمی دارد داد میزند. همهاش دلش برای شما بود. بله، علیبن ابیطالب امام زمانش است، ولی او همه را دارد میبیند. هم امام زمانش را طناب بستند دارند میکشند، این میکشدش، هم میدانید امام را که ببرند، چه بلایی بر سرِ بچههای فاطمۀ زهرا میآید.
بچهها همۀ رنجهای شما، هر رنجی که میکشیم، مال همان روزی است که در کوچۀ بنیهاشم علی را روی زمین میکشیدند و مادرمان ضجّه میزد، ناله میزد. همهاش مال آنجاست. کربلا هم آنجاست. خیمهها هم آتش گرفت مال آنجاست. آن در آتش گرفت که خیمهها آتش گرفتند.
ما آمدیم امشب یک مقدار بحث کردیم، ولی بگویید: مادر! ما نمیتوانیم! ما نمیتوانیم این راهها را برویم. حالا از باب انجام تکلیف، از باب اینکه دست و پایمان را بزنیم، باشد چشم! سعی میکنیم یاد بگیریم، بفهمیم، توجّه کنیم، ولی کار ما با این کارها درست نمیشود ها!
از علّامۀ طباطبایی پرسیدند چیکار کنیم بالاخره؟ فرمود توسل توسل توسل؛ بروید درِ خانۀ اهلبیت. از اهلبیت بخواهید. من تبریک میگویم ماه رمضان را چون سی شب پشت سر هم شما میتوانید بروید جلسۀ روضۀ اباعبداللهالحسین، روضۀ اهلبیت. یکجوری هم تنظیم بکنید قطع نشود، حالا هرجایی رفتید، ما روض...، ما بچۀ جلسۀ روضه هستیم. علّامۀ امینی، آنهمه زحمت کشید کتاب نوشت، چیکار کرد چیکار کرد، پسرش خوابش را دیده بود، بابا! این نعمت هایی که داری مال چیه؟ مال کتابهایت است؟ سخنرانیات است؟ چیست؟
گفت همهاش مال زیارت اباعبداللهالحسین، کربلای اباعبدالله است. آخرش هم تو میبینی اصلاً هیچی را حساب نمیکنند پیش آن. و ما امشب میرویم در توسل، سرچشمه درِ خانۀ حضرت زهرا را میزنیم. یک کمی اگر طول کشید امشب درِ خانۀ حضرت زهرا را بزنی، اصلاً گلهمند نشوید ها! این خانه اگر درِش دیر باز بشود، اشکالی ندارد. یک روزی درِ این خانه را زدند، مادر آمده پشت در، اینقدر اهل این خانه از آن خاطره خاطرۀ بدی دارند. طبیعی است دیر باز بکنند.»