منـــیــبــــــــــــ

اللهم ارحم من لایرحمه العباد، و اقبل من لایقبله البلاد...

منـــیــبــــــــــــ

اللهم عجل لولیک الفرج
و العافیة و النصر،
و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و محبیه،
بحق فاطمة الزهراء....

موسسه بیان معنوی


زندگی به سبک آیت‌الله بهجت

- می گفت بچه ها را که حرم می برید حتما خوراکی دست‌شان بدهید آیت الله بهجت را می گویم. . .

 

- آقا از حرم که می خواست برگردد مشت هایش را می بست و دیگر باز نمی کرد تا برسد خانه و روی سر بچه ها دست بکشد. آیت الله بهجت را می گویم . . .

 

- چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بودند برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود.
چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند، دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده، همان طور که روی زمین افتاده، دارد ذکرهایش را می‌گوید
گفته بودند خب چرا صدا نکردید
گفته بود خب نخواستم اذیت بشوید آیت الله بهجت را می گویم . . .

- یکی از اطرافیان بچه‌شان از جایی پرتاب شده بود و توی کما بود. زنگ زده بودند برای التماس دعا  قا آن رقت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می گفت پیدا نکرده بود
یکی از اهل خانه پرسیده بود جریان چیست؟
گفته بود وقتی اجل کسی حتمی است کاری نمی شود کرد .اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا این که از خدا شاکی باشند
در عوض ما دعا می کنیم خدا به بهترین نحو برایشان جبران کند آیت الله بهجت را می گویم . . .

- کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت آیت الله بهجت را می گویم . . .

- مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروس‌شان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من. وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده  تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که بیدار نشود و در حال ذکر و عبادت خودش است… آیت الله بهجت را می گویم . . .

- مقید بود تولد افراد را بهشان تبریک می گفت. بعضأ به بچه ها هم هدیه می داد. به عروس‌شان هم همین طور. روز تولدش که می شد می گفت غذای کافی درست کنید
و فقرا و همسایه ها را اطعام کنید. آیت الله بهجت را می گویم . . .

- آن وقت ها که بچه کوچک داشتند به خانمش گفته بود فقط مراقب بچه ها باش لازم نیست به خاطر من مطبخ بروی یک آب ساده هم که توی هاون بکوبی با هم می خوریم آیت الله بهجت را می گویم . . .

- امان از آن روزی که برای گرفتاری یک کسی یا شفای مریضی به آقا التماس دعا می گفتند یک ریز آقا باید حال آن شخص را می پرسید ببیند گرفتاری اش برطرف شده یا نه تا خبر برطرف شدن گرفتاری را هم نمی شنید دست بردار نبود باید مواظب بودند وقتی التماس دعا می گویند یک جوری بگویند که آقا بو نبرد که آن گرفتاری چه بوده آیت الله بهجت را می گویم . . .

- بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه
اگر ناراحتی یا غم و غصه ای توی صورت کسی می دید حتی پیش آمده بود که نمازش را نمی بست تا یک جوری آن ناراحتی رابرطرف کند و صورت آن شخص را خوشحال ببیند.
آن وقت نمازش را می بست می گفت آدم اگر یک نفر را خوشحال کند همان موقع خدا یک ملک خلق می کند که او را از بلاها مصون نگه دارد.

آیت الله بهجت را می گویم . . .

  • چشم به راه

سبک زندگی

نظرات (۶)

  • سید محمد میرلوحی
  • چقدر جای غبطه خوردن داره ...
    پاسخ:
    خیلی خیلی...
  • بنده ی خدا
  • سلام

    ممنون از حضورتون

    استفاده بردم ...

    یا علی

  • خادمه الحسین
  • سلام

    وبلاگ زیبایی دارین

    خوشحال می شیم به بهشت کوچک ما هم سر بزنید

    یا علی

    پاسخ:

    سلام علیکم.

    خدمت می رسیم، إنشاءالله.

     

    یا زهرا.

  • علیرضا ایزدی
  • سلام.مطالب وبلاگتون در حد "خیلی خوب " بود.
    موفق باشید.
    تز آیت الله بهجت بگویید
    قوی ترین مرد زمان تز قدرت معنوی بود
    افسوس که دیر شناختیم
    وقتی دیگر پیش ما نبود
    و به آرزویش که دیدار محبوب بود رسید
  • محمدصادق برجیان
  • کاش ما نیز "بهجت" بشویم...!

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">