منـــیــبــــــــــــ

اللهم ارحم من لایرحمه العباد، و اقبل من لایقبله البلاد...

منـــیــبــــــــــــ

اللهم عجل لولیک الفرج
و العافیة و النصر،
و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و شیعته و محبیه،
بحق فاطمة الزهراء....

موسسه بیان معنوی


یک داستان واقعی....

روزى در مراسم حجّ و طواف کعبه الهى، زنى چون دیگر مسلمان ها مشغول طواف کردن بود، در حالتى که دستش از آستین عبایش بیرون و نمایان بود، که ناگاه مرد بوالهوسى - که او نیز مشغول طواف کعبه الهى بود - چشمش به آن زن افتاد و دید که دستش نمایان است، نزدیک او آمد و دست خود را بر روى مُچ دست زن کشید.

در این لحظه به قدرت خداوند متعال دست مرد - هوس باز - به دست آن زن - بى مبالات - چسبیده شد؛ و هر چه تلاش کردند نتوانستند دست خود را از یکدیگر جدا سازند.
افرادى که در حال طواف بودند، اطراف این زن و مرد جمع شدند و هرکس به نوعى فعالیّت کرد تا شاید دست هاى این دو نفر را از یکدیگر جدا کنند، ولى سودى نبخشید؛ و در اثر ازدحام جمعیت، طواف قطع گردید.
و بعد از آن که ناامید گشتند، فقهاء و قضات آمدند و هر یک به شکلى نظریّه اى صادر کرد:
بعضى گفتند: باید دست زن قطع شود؛ چون دستش را ظاهر گردانیده و سبب فساد و گناه شده است و برخى گفتند: بلکه مرد مقصّر است؛ و باید دست او قطع گردد.
چون بین آن ها اختلاف نظر پیدا شد و نتوانستند این مشکل را حلّ نمایند، به ناچار در جستجوى اهل بیت و فرزندان رسول خدا صلوات اللّه علیهم اجمعین بر آمدند؛ و سؤال کردند که کدام یک از ایشان در مراسم حجّ مشارکت کرده است ؟


گفته شد: حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام شب گذشته وارد مکّه شده است ؛ و تنها او مى تواند مشکل گشا باشد، پس شخصى را فرستادند تا امام حسین را در آن جمع بیاورد.
وقتى حضرت ابا عبداللّه علیه السلام در آن جمع حضور یافت ، امیر مکّه خطاب به حضرت کرد و گفت : یابن رسول اللّه ! نظر شما درباره این مرد و زن چیست ؟
حضرت رو به جانب کعبه الهى نمود و دست هاى خود را به سمت آسمان بلند کرد و دعائى را زمزمه نمود؛ و چون دعاى حضرت خاتمه یافت دست مرد از زن جدا شد.


امیر مکّه پرسید: اکنون آن ها را چگونه مجازات کنیم ؟
امام حسین(ع) فرمود: دیگر مجازاتى بر آن ها نیست، (زیرا خداوند توانا آن ها را مجازات نمود).
آنچه که جانسوز است اینست که ان شخص سلیم بن کلب کوفی نام داشت و پس از این واقعه به پای حضرت افتاد و گفت از خدا میخواهم عمری به من دهد که بتوانم جبران کنم

***

سالها بعد در غروب واقعه عاشورا زمانی که جسم عریان اباعبدلله درگودال قتلگاه رها شده بود سلیم ساربانی بود که از آنجا عبورش افتاد و انگشتر حضرت چشمانش را گرفت و چون هرچه سعی کرد موفق به درآوردن ان نشد دست به خنجر برد و انگشت را با انگشتر ربود...

----------------------------------------------------------------

تهذیب الا حکام : ج 5، ص 470، ح 293،
مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 51

نظرات (۵)

خدا عاقبتمون رو بخیر کنه
پاسخ:
آمین
  • بچه مسلمون
  • امام سجاد (ع) روز عرفه از محلی عبور مینمود ، عده ای را مشاهده نمود که در حال گدایی بودند و از این و ان کمک میخواستند . 
    حضرت با تعجب به انها نگاه نمود و فرمود : وای بر شما ،که در چنین روزی (روز عرفه ) از غیر خداوند کمک می طلبید و چشم امید به دیگران بسته اید .

    بحارالانوار. ج46.ص 62
    پاسخ:
    إنشاءالله این روز بزرگ را به نیکی درک کنیم....
  • سید مرتضی
  • تو سلیمان زمانی پس چرا انگشتر نداری ....

    پاسخ:
    یا حسینــــــــــ . . .
  • عـــطـش ...
  • صلی الله علیک یااباعبدالله ...

    سلام ...
    تا حالا نشنیده بودم این داستان رو!!!
    ممنون ...
    پاسخ:
    سلام علیکم.

    خدا عاقبت به خیرمون کند....
  • دختری از تبار تسنیم
  • سلام
    خیلی تکان دهنده بود
    ولین بار بود می شنیدم...
    پاسخ:
    سلام علیکم.
    از خدا بخواهیم نهایت کار ما را به خیر و نیکی ختم کند...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">